به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد(ع)،صد كنیز زیبا را انتخاب كرد كه هر یک جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند.مأمون به كنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت درجایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند.كنیزكان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نكرد.
در دربار مأمون مردی به نام مخارق كه ریشی بلند وصوتی خوش داشت و عود می نواخت وجود داشت.وی به مأمون گفت من توان آنرا دارم كه نقشه ات را - وادار كردن حضرت به لهو و لعب - عملی سازم.
از این رو در مقابل امام جواد(ع) نشست و شروع به خواندن آواز كرد.كسانی كه در آنجا حضور داشتند،گرد مخارق حلقه زدند.هنگامیكه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی كرد،امام جواد(ع) سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وی نهیب زد و فرمود:
"اتق الله یا ذالعثنون "
از خدا بترس ای ریش بلند.
دست مخارق از حركت ایستاد،عود از
دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزی مأمون از بلایی كه بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال كرد.مخارق پاسخ داد:چون امام جواد(ع) بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت.
------------------------------
الكافی،ج1،ص 494
اثبات الهداة،ج3،ص332
مدینة المعاجز،ج7،ص 303
حلیة الابرار،ج4،ص565
الوافی،ج3،ص 828
المناقب،ج4،ص396
البحار،ج50،ص61
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 653
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2